مرگ خواننده جوان ومحبوب "مرتضی پاشایی" که هر کدام از ما با ترانه هایش خاطرات تلخ وشیرینی داریم بسیار ناراحت کننده و حزن آور بود.اما چیزی که بسیار تعجب برانگیز است ، موجی ست که در جامعه به راه افتاد و این بیانگر این است که نسل جوان ایران ، علارغم همه تهدیدات و فشارها ، فیلترها و سختگیریها ، علایق خود را دنبال می کند. سختیگیری هایی که برای نظام نتیجه عکس داشت و باعث نشد مردم نسبت به هنر و موسیقی بی تفاوت باشند.
آدم با دیدن فیلم های کوتاه و عکسها از تجمعات چند روزه ، احساس غرور می کند که این مردم هنوز عاطفه دارند ، هنر را می شناسند و هنرمند برایشان اهمیت دارد . با توجه به تمام مشکلات درک می کنند که درد کشیدن یعنی چه ؟ این جماعتی که برای بزرگترین مشکلات زندگی هم ، جوک درست می کنند و به آن می خندند ؛ در این مدت یک مطلب طنز از "مرتضی" انتشار ندادند. یک غم بزرگ در وجود همه موج می زد و با مرگش یک عزای عمومی که روز و تاریخش از صدا و سیما وتوسط حکومت تعیین نشده بود.
برای او عزاداری رسمی اعلام نکرده بودند و برای آرامش روحش وردهای عربی نامفهموم نمی خواندند . این جماعت چند هزار نفری با ظاهری کاملا آراسته و مرتب شمع روشن کرده بودند ، ترانه هایش را می خواندند ، دست می زدند و اشک می ریختند.
تجمع در خیابان برای "پاشایی" تلاشی جدید و موفق برای یک آیین سوگواری است . جدا از تمام آیین ها که سبک زیبای خود را دارند ، همصدایی هزاران نفر با موسیقی پاپ ، چیزیست که برای این مردم سالها مثل استخوان لای زخم بوده است . کنترل چنین حرکتی در دست حکومت حاضر نیست و اصلا برنامه ریزی نشده است . این یک نیاز اجتماعی است برای بیان دردی مشترک . دردی که اگر فکری برای آن نشود بارها شاهد آن خواهیم بود. مرگ یک جوان بر اثر سرطان ، که وقتی می آید پیر و جوان نمی شناسد، و هر بهاری را خزان می کند.
مسئولان بهتر است به جای سمت و سو دادن سیاسی ، به مراسم و خاکسپاری مرتضی پاشایی ، فکری اساسی برای سونامی سرطان داشته باشند که مثل موریانه به جان مردم افتاده است .آنها یکروز بعد از خاکسپاری و بعد از دیدن مردمی که اگر بخواهند حرکتی عظیم داشته باشند ؛ می توانند ، اقدام به انتشار خبری از وب سایت بهشت زهرا نمودند که "مرتضی " یکروز قبل از مراسم تشیع و به خاک سپرده شده است و مردم فقط تابوت خالی حمل می کردند . این خبر فقط برای تضعیف روحیه وجلوگیری از یکپارچه شدن نسل جوان است .حتی اگر این خبر صحت هم داشته باشد چرا باید انتشار پیدا کند؟ و چرا روز بعد تکذیب شود برای مردمی که خالصانه آمدند و عاشقانه گریستند.
البته این از خصوصیات جوامع دیکتاتوری است که هر گونه ابراز علاقه ، اعم از شور ولذت و حتی فقدان و مرگ و هر حرکت گروهی نیازمند دستور رسمی است . مردم در این جوامع نه حق دارند بخندند ، نه گریه کنند . هر حرکتی جمعی که برخلاف این چارچوب باشد مهر سیاسی بودن به آن می خورد . زیرا آنها همیشه می ترسند از سیلی که ممکن است در راه باشد .
من تا امروز عزای عمومی زیاد دیده بودم ، ولی 25 آبان آن را لمس کردم .
فهمیدم عزای عمومی به معنای تعطیل بودن مغازه ها نیست .
عزای عمومی گل مالیدن به خود نیست .
عزای عمومی سیاه کردن کاورهای فیسبوکمان نیست.
عزادار بودن به دل مردمی هست که می آیند ؛ می خوانند ؛ دست می زنند ولی دلتنگ هستند .
نوشته شده توسط : ندا عطایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر