نوشته شده توسط: ندا عطایی
در سال 1920 کلیسای سوئد تعدادی میسیونر را برای
بشارت به کشور کنیا فرستاد.در آن زمان هیچ وسیله ارتباطی یا نقلیه ی پیشرفته ای
مثل امروز نبود و آنها ماهها در راه بودند تا بتوانند به آن کشور برسند. با این
حال آنان که پنج نفر بودند، تصمیم بزرگی در زندگی خود گرفتند وبه این سفر رفتند
ولی متاسفانه همه مردند و دلیل مرگشان نیز مشخص نشد.
اگر به طور انسانی بخواهیم با ماجرا برخورد کنیم
کلیسای سوئد باید در مقابل این اتفاق موضع می گرفت و فرستادن میسیونرهای دیگر را
متوقف می کرد ولی اعضای جدید با آگاهی کامل از این اتفاق با دو تفکر، قدم در این
راه نهادند، اول خدا را دوست داشتند و دیگر اینکه ازطرف او احساس خواندگی می کردند
و می دانستند که خدا راه را برایشان باز میکند. آنان ایمان داشتند که خداوند نسبت
به این عشق بی حدی که دارند بی تفاوت نمی ماند . زیرا عشق می تواند مرکز زندگی یک
مسیحی باشد و آن را فقط خداوند به ما یاد می دهد.عشق و محبت از مواردی است که در
کتاب مقدس خیلی به آن اشاره می شود.
برای این گفته که به یکدیگر محبت کنید خدا خواهش
نمی کند بلکه با اقتدار کامل و با صراحت در یوحنا13: 36 می گوید:" یکدیگر را
دوست بدارید همانگونه که من شما را دوست می دارم." این آیه باید مدل زندگی یک
مسیحی باشد با رعایت این الگو خیلی چیزها در وجود ایماندار تغییر میکند. برای
اینکه در این راه موفق باشیم باید بدانیم عیسی چگونه ما را دوست داشت و برای ما چه
کرد؟
او برای ما از جاه و جلال خود گذشت و به جای
اینکه پادشاه باشد همانند یک انسان عادی شد . او بدنی مثل بدن ما به خود گرفت و با
وجود اینکه خود هرگز گناه نکرد، ولی اجازه داد تمام گناهان ما داخل او شود و خود
را فدا کند.(فلیپیان2: 6) او دنیا را زیر رحمت خود برد ولی خود زیر لعنت رفت. عیسی
حاضر شد به جلجتا برود، اجازه داد تاج خار بر سرش بگذارند، آب دهان بر صورتش
بیندازند، او توهین شنید تا ما را از بارِ لعنت رهایی دهد. عیسی مسیح چیزی به ما
داد که هیچ گاه خود قدرت به دست آوردنش را نداشتیم. هنگامیکه او خود را قربانی
کارهای ما می کرد،هیچ فکر نکرد که ما باید زمانی محبت هایش را جبران کنیم . او همه
دردهای ما را به خود گرفت و این بواسطه همان عشقی بود که به انسانها داشت. عشقِ
عیسایی از قربانی شدن می گوید، قربانی شدن منافع و خواسته های شخصی خودمان و اینکه
دیگران را همیشه جلوتر از خود بگذاریم و بابت کارهایی که انجام میدهیم انتظار
جبران نداشته باشیم. البته معنای درست عشق ابتدا باید باید تعریف شود.
در بیشتر ادیان و دیگر مذاهب مثل بودیسم،
یهودیت، اسلام ، عشق هست و حتی موعظه ها و سروده هایی هم در اینباره دارند ولی می
بینیم متعصب های مذهبی به جای عشق، نفرت و انزجار را رشد می دهند. برخی از آنها
جنگ هایی به راه انداخته اند و در آن به کشتن زنها، دختران و دیگر انسانها می
پردازند و اعتقاد دارند این کار را برای خدا انجام می دهند . ولی این عشقی نیست که
عیسی از آن حرف می زند. او هرگز زندگی کسی را نگرفت و حتی توصیه ای به کشتن کسی هم
نکرد بلکه زندگی خود را به صورت کامل فدا نمود. اگر کمی دقت کنیم عشق همین جاست در
جلوی چشمان ما ولی دنیا به سمت اشتباهی در حرکت است. در باور عیسایی خودخواهی و
خودمحوری ها از بین می رود و همه گرایش به بدن مسیح پیدا می کنیم با یک روح مشترک،
همانطور که هر بدن یک روح دارد.
این کار ابتدا دشوار به نظر می آید. ولی بدانید
هر که هستید و در اطرافتان هر رویدادی که
باشد ، شما با محبت و عشق حتی به دفعات با آن اتفاقات برخورد کنید. شخص خطاکار
تفاوت را در رفتار شما می بیند و معنی عشق در مسیحیت را متوجه می شود.
اگرعشق را در زندگی شروع کنید اولین پیامد آن
برای شما آرامش است به عکس العمل دیگران اهمیت ندهید ، رفتار متفاوت شما و زندگی توام با هم، بر آنان تاثیر می گذارد.ولی به این
شرط که محبت واقعی باشد و با قربانی کردن همراه باشد در غیر اینصورت هر حرکتی که
انجام دهیم ولی عشق در آن نباشد ارزشی نخواهد داشت.
ایمان داشته باشید که خداوند هیچ درخواستی از ما
نمی کند که توانایی انجام آن را از قبل به ما نداده باشد. برای آنکه نشان دهید
ارزش آزادی که گرفته اید را می دانید، آنرا با اعمال خود نشان دهید.
حال سوال اینجاست که آیا حاضر هستیم این عشق را
به دیگران بدهیم و در این راه هر زمان خدا از ماخواست ریسک کنیم جا نزنیم و بگوییم
این کار غیرممکن است؟
مطمین باشید اگر با قدرت نام مسیح قدم بردارید
هرکار سختی ، شدنی می شود. فراموش نکنید او خودش را قربانی کرد تا عشق را به ما
بدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر