نوشته شده توسط: ندا عطایی
روز عید پسح فرا رسید (این عید روزی بود که قوم یهود با هدایت موسی از اسارت مصر آزاد شدند و به سوی سرزمین موعود حرکت کردند.)عیسی به شاگردانش فرمود که شام مخصوص عید را در طبقه دوم خانه ای برپا کنند این شام که در اصل آخرین شام عیسی بر روی زمین شد.
هنگام شام عیسی نانی را برداشت و آنرا تکه کرد وبین شاگردانش تقسیم نمود وگفت:" هر کدام یک تکه از این نان بخورید چون این نان بدن من است که در راه شما فدا می شود." (نان سمبلی از بدن مسیح بود که در راه نجات ما برروی صلیب با نیزه پاره شد) و سپس پیاله ای شراب به آنها داد و گفت:" این نشان دهنده پیمان تازه خداست که با خون من مهرمی شود خونی که برای نجات شما ریخته می شود."(شراب سمبلی از خون مسیح برای نجات انسانها بر روی صلیب بود.) لوقا22: 20
یکی از شاگردان عیسی به نام "یهودا اسخریوطی"که روح خود را تسلیم شیطان کرده بود درصدد تسلیم عیسی به دشمنانش بود و از انجاییکه عیسی صددرصد در روح خدا بود، با روح خدا از خیانت اسخریوطی آگاه بود و به شاگردانش گفت که امشب یکی از شما به من خیانت خواهد کرد.
بعد از پایان شام عیسی مسیح و شاگردان راهی باغی به نام جتسیمانی شدند و یهودا ازاین فرصت استفاده کرده ، به نزد سران قوم یهود رفت و مکان عیسی را به آنها اطلاع داد و در قبال سی سکه نقره به عیسی مسیح خیانت کرد.
در باغ جتسیمانی،عیسی به اندازه پرتاب یک سنگ دورتر ازشاگردان در حضور خدای پدر زانو زده و اینطوردعا کرد:"ای پدر اگرخواست توست، این پیاله رنج و زحمت را از مقابل من بردار، اما در این مورد می خواهم اراده تو باشد نه خواست من ."(لوقا22: 42) در همین زمان اسخریوطی با سران قوم یهود از راه رسیدند و یهودا جلو رفته و صورت مسیح را بوسید واینگونه یهودیان در تاریکی شب توانستند عیسی را تشخیص دهند، سپس او را دستگیرکرده و به خانه کاهن اعظم بردند .
همین که روز آغازشد شورای یهودیان عیسی را احضار کرده و از او پرسیدند تو که هستی؟ آیا تو مسیح موعود هستی؟ عیسی جواب داد:" اگر هم بگویم که هستم شما باور نمی کنید و اجازه نخواهید داد که از خود دفاع کنم اما زمانی خواهد رسید که من در آسمان بر تخت سلطنت خواهم نشست."(لوقا23: 69) پس سران یهود اعتراض کردند و او راکافر خواندند و تسلیم پیلاطوس ، فرماندار رومی یهودیه نمودند تا او را به صلیب بکشد.
پیلاطوس نهایت سعی خود را کرد که آنها را از این تصمیم منصرف کند ولی همه یکصدا فریاد می زدند:" مصلوبش کن" پس پیلاطوس عیسی را به سربازان رومی سپرد تا با او همان کنند که مردم می خواستند چون می ترسید مبادا شورش کنند.سربازان او را شلاق زده ، تاجی ازخار بر سرش نهادند ، آب دهان برسرش می انداختند و او را مسخره کرده ،می گفتند: پادشاه یهود را ببینید. سپس صلیبی بر دوشش گذاشته و او را تا محلی به نام" جلجتا" بردند تا همراه دوجنایتکاربه صلیب کشیده شود.
یکی از آن دو جنایتکار در آخرین لحظات گفت:"ای عیسی ،وقتی ملکوت خود را آغاز کردی مرا هم به یاد بیاور." عیسی جواب داد:" خاطرجمع باش که تو همین امروز با من در بهشت خواهی بود."( توبه در آخرین لحظات و رحمت عظیم خداوند) لوقا23: 42-43 خوشا بحال این فرد که توانست در آخرین لحظه عمر خود نجات را داشته باشد ولی آیا ما می دانیم زمان ما چه وقت است؟
عیسی زجر وعذاب بسیاری روی صلیب تحمل می کرد اما به خداگفت:"ای پدر ببخش این مردم را، زیرا نمی دانند چه می کنند." عیسی که خود خدا بود این درخواست را از که می کرد؟این بزرگترین درس گذشت و بخشش و محبت برای ما انسانها و ایمانداران مسیحی می تواند باشد که درسخت ترین شرایط زندگی بتوانیم دعا کنیم و ببخشیم. سپس نگاهی به آسمان انداخت و گفت :" ای پدر روح خود را در دست تو قرار می دهم ""تمام شد"" این را گفت و جان سپرد ( منظور مسیح از "تمام شد" ماموریت او بر روی زمین و پرداخت فدیه گناهان انسان بود) بعد از گفتن این جمله در حالیکه ظهر بود ، ناگهان تاریکی همه جا را فرا گرفت و نور خورشید از تابیدن ایستاد . افسر رومی که مامور اجرای حکم بود با دیدن این صحنه خدارا ستایش کرد و گفت:"این مرد حقیقتا بی گناه بود."
آنگاه شخصی به نام یوسف اهل رامه نزد پیلاطوس رفت و اجازه خواست تا جسد عیسی را دفن کند . او جسد عیسی را در کفن پیچید ودر قبر که شبیه غارکوچکی بود گذاشت.زنانی که شاهد این اتفاقات بودند دنبال یوسف رفتند و محل قبر و اینکه جسد در آنجا گذاشته شد را دیدند.
تمام این اتفاقات در روز جمعه بود که امروز به جمعه الصلیب یا جمعه بلند نامیده می شود روزی که عیسی مسیح برای نجات انسانها بر روی صلیب بار تمام گناهان ما را به دوش گرفت تا ما از اسارت گناه و مجازات آن که همان مرگ است نجات یابیم . پس قدر خود را بدانیم که به بهایی گزاف خریداری شده ایم . به بهای جان عیسی پسر خدا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر