همانطور که ایرانیان داخل وخارج سال نو خورشیدی راجشن گرفتند وخود را برای سالی جدید آماده کردند؛ در کشور یک یأس و نوامیدی وجود دارد. هیجانات و خوشنودی زیاد از انتخاب روحانی بعنوان رئیس جمهور که همراه با سازشهای نسبی دو جانبه و پایان تنش با غرب همراه بود، حالا جای خود را به تاسف داده و مردم متوجه شده اند که این رویایی بیش نبوده است. کلیساو مسیحیان با سخت ترین مقاومت ها در طول تاریخ جمهوری اسلامی مواجه شده اند.
خبری هایی که از وضعیت حال حاضر کشیش سعید عابدینی منتشر شد: این بسیارحرکت مثبتی بوده والبته برای بهبودوضعیت اوکارهای زیاددیگری بایدانجام شود. اماناگهان همه چیزناگهان تغییرکرد. محافظان ایرانی باخشنونت فراوان باکشیش سعیدویکی ازاقوام سالمندایشان که برای ملاقات به بیمارستان آمده بودبرخوردکردند. کشیش سعیدهمراه بافشاروخشونت شدیددستبندزده میشودوخویشاوندسالمندایشان باخشونت تمام ازبیمارستان به بیرون هدایت میشود.
محافظین نگفتند که این دستورراازدادگاه داشتندکه ایشان ممنوع الملاقات باشندو ایشان هم باید با دستبند در رفت وآمد باشند.دکترهای بیمارستان نیزبه کشیش سعیدگفته اندکه بایدبیمارستان راترک کرده وبه زندان برگردد. آنهاازدادن چیزی بیش ازمسکن به اوخودداری کردند. آنهامنکرنیازاوبه جراحی که تنهاراه حلی است که به ایشان کمک خواهدکرد،شدند. حتی ازاعلام نتایج آزمایش هم به ایشان خودداری کردند.
وقتی چنین برخوردی با یک دارنده پاسپورت آمریکا می شود که مجلس سنای آمریکا، کاخ سفید و بسیاری از افراد در وزارت امور خارجه برای پیگیری وضعیت او مداخله کرده و همچنین دولت روحانی نیز اشاره به مساعدت نموده، برای بسیاری از مسیحیان ایرانی که از بیرون از ایران حمایت نمی شوند و در زندانهای زاهدان تا تبریز، مشهد تا آبادان در حبس به سر می برند، تصور وضعیت نابسامان آنها دور از ذهن نیست.
به همین ترتیب توضیحی برای کوچ اجباری از ایران برای کشیشانی چون لئونارد کشیشیان، وارتان آوانسیان، روبرت آسریان و آرمیک شاه نظری وجود ندارد. مثلا در مورد آخر به کشیشان وارتان و روبرت دو پیشنهاد داده شد یا اینکه جاسوس رژیم بشوند و یا به زندان بروند. این بازتاب کوچکی از سیاست کلان حاکم برای کوچ اجباری جامعه مسیحی است که ما قبلا شاهد آن در عراق و سوریه هم بوده ایم.
ماهی وجود ندارد که خانواده هایی از ایران به ترکیه و یونان نرسند ؛ آن هم با شرایط سخت .آنها تعداد زیادی از مهاجرانی هستند که در پی پناهندگی می باشند . اگرچه سازمان های مسیحی ممکن است در پاسخ به فاجعه ملی که در سراسر دنیای اسلام نسبت به مسیحیان انجام می شود سریع عمل کنند که البته عادلانه و به درستی انجام می شود، اما ما متوجه نمی شویم چرا به نیازهای مقدسینی که همه چیز خود را از دست داده و سرزمین مادری خود را ترک کردند، توجه کافی نمی شود.
سکوت جامعه مسیحی دنیا در برابر بسته شدن کلیساها جای تأسف دارد. وقتی که کلیسای جماعت ربانی تهران با بیش از ۱۰۰۰ عضو بسته شد هیچ فریادی از دنیای مسیحیت شنیده نشد. به خاطر همین نیروهای تاریکی جرات بیشتری پیدا کردند و با وقاحت کلیسای تبشیری صد ساله در خیابان قوام السطنه (سرگرد سخایی) در تهران را با خشونت و رفتار غیرانسانی بستند و حقوق بشر را مورد تمسخر قرار دادند. مورد کشیش عابدینی، او یک رشته از کلافی است که نتیجه سالها سکوت است.
چرا مسیحیان باید فشار تلخی، خشم و ظلم آیت الله ها و سپاه پاسداران اسلامی را نیز تحمل کنند.
وقتی که سخنان فصیح رهبران بزرگ ایران، آیت الله خمینی و بعدها خامنه ای را در شروع به قدرت گرفتن خود به یاد می آوریم، تفاوت این سخنان در رفتار و نحوه احترام حال حاضر آنها نسبت به مردم سایر ادیان قابل توجه است. و اینکه چطور مردم سایر ادیان فریب آنها را خوردند جای تعمق دارد. شواهد نشانگر این است که شرایط حتی بدتر هم خواهد شد.
با وجود همۀ این مسایل، من ذره ای شک ندارم که کلیسا بدون آنکه کسی آنها را متوقف کند رشد خواهد کرد و شاید در ده سال آینده ما شاهد بیش از ده میلیون مسلمانی که مسیحی شده اند، باشیم و همراه با ما همه قدرتهایی که به کلیسای ایران جفا رساندند شاهد آن خواهند بود. کلیسای عیسی مسیح توقف ناپذیر است، کلیسای عیسی مسیح را نمی توان مجبور، محدود و تسخیر کرد. در انجیل متی باب ۱۶ آیه ۱۸ عیسای مسیح می گوید: "و من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت." مرزی برای این جمله عیسی مسیح وجود ندارد. این به صورت قدرتمندی مشخص است. اما جریان حاکم در ایران می خواهد تصویر دیگری ار این واقعیت ترسیم کند، در حالی که وعده های خداوند غیر قابل تغییر است.
حتما نبایستی مسیحی باشیم تا این را باور کنیم. ما تنها با خواندن تاریخ می توانیم شهادت بدهیم بر اعمال افرادی چون فرعون مصر، قیصر روم، مائو در چین، انورهوگسا در آلبانی، ژنرال جاروس سلکسی در لهستان، نیکولا چئوشسکو در رومانی و غیره . من متحیرم که چرا آیت الله ها در ایران از تاریخ درس نمی گیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر