نوشته شده توسط: ندا عطایی
در شروع عهدجدید به دوره ای خاص و ویژه از زندگی عیسی مسیح بر
می خوریم و ما غافل از اینکه چه اتفاقی افتاده، بی تفاوت از کنار آن گذشته ایم.
این دوره واتفاق چهل روزی است که عیسای مسیح در فاصله قیام تا صعود پر جلالش نزد
خدای پدر، در زمین خاکی ما انسانها باقی ماند و بارها خود را به دلایل بسیار به
شاگردان نشان داد.
متاسفانه این دوره که حامل رویدادهای موثرمی باشد از دید
ایمانداران دور مانده است هیچگاه به این مساله فکر نکرده ایم که چرا چهل روز زمان
لازم بود که عیسای مسیح بعد از قیام روی زمین بماند وسپس به آسمان صعود نماید او
می توانست پس از قیام؛ همان لحظه به آسمان برود و روح القدس را بفرستد و بلافاصله
واقعه پنطیکاست به وقوع بپیوندد ولی اینکار را نکرد گاهی نویسندگان اناجیل، بخصوص لوقا در اعمال
رسولان با جزئیاتی درباره آن صحبت می کنند
در انجیل ها نویسندگان ده ظهور را نوشته اند، که پنج تای آن
در روز اول قیام است ودر سی و نه روز دیگر که عیسی مسیح روی زمین بود پنج بار دیگرخود را بر شاگردان ظاهر کرد.
البته در آخر انجیل یوحنا، می خوانیم عیسی مسیح پس از قیام
خیلی معجزات و ظهورهای دیگر در حضور شاگردان انجام داد که همه آنها در انجیل ها
نوشته نشده است بنابراین می توان نتیجه گرفت که این ده مورد که در کلام گفته شده
تعداد واقعی همه ظهورهای عیسی مسیح درآن دوران چهل روزه نیست و اوخیلی بیشتر با
شاگردان بوده است. لوقا در کتاب اعمال رسولان نیزمی گوید " به دلایل
بسیار"یعنی خیلی اثبات های زیاد بعد از قیام خود را به شاگردان نشان داد.
پولس رسول دراول قرنتیان باب 15می گوید: " او را زنده
دیدند " و این زنده دیدن ، فقط یکبار دیدن نبود بلکه بارها و بارها او را دیدند و گذشته از دیدن می بینیم که عیسی مسیح با شاگردان
صبحانه خورد و وقت گذراند . و حتی به شاگردان گفت که مرا لمس کنید تا مطمین شوید
من شبح وروح نیستم.
تمام تجربه ای که
در این چهل روزشاگردان باعیسای مسیح گذراندند برای این بود که بدانند خداوندشان نه
تنها زنده است بلکه در لباس انسان و تمامیت انسانی خود حضور دارد و این امید به
ابدی بودن؛ آینده ی آنها را تضمین کرد و دریافتند که مرگ پایان نیست و حیاتی هم هست
که می تواند بر مرگ پیروز بشود. و این
حیات نه تنها برای عیسی مسیح است بلکه برای همه کسانی است که به او ایمان آورده
اند و در مسیح هیچ گاه هلاک نمی شوند.
نکته بسیار مهم این
است که دیدن عیسی با لباس جسمانی و زنده، شاگردان را مطمین کرد که او کاملا زنده
است و مرگ نتوانسته بر او پیروز بشود .
پولس خیلی زیبا این مساله را در ارتباط به چهل روزی که
شاگردان عیسی را درحیات و در جسم جدید دیدند بیان می کند. در اول قرنتیان 15 آیه
53 آمده: " در این چهل روز بود که شاگردان تسلی واطمینان را به دست آوردند که
مرگ پایان نیست."
این دوره درشروع
کار کلیسا نیز خیلی مهم بود، تا کلیسا نیز با باور به این که مرگ پایان نیست کار
خود را شروع کند . در این چهل روز کلیسا باید
از لحاظ روحانی آماده می شد تا بتواند در مقابل جفاها و کشتارهایی که در
آینده با آن روبرو می شد بایستد. همانطور که در اعمال رسولان می خوانیم، با فاصله
بسیار کمی پس از آمدن روز پنطیکاست وشروع کار کلیسا جفاها شروع شد. صدها و هزاران
مسیحی در جهان کشته شدند.
اما باید پرسید، کلیسا چگونه توانست این مدت با پایداری،
قاطعیت و شجاعت در مقابل این جفاها بایستد؟ جواب این است که کلیسا ها و شاگردان در آن بحران
ها چیزی در روح داشتند که پایدار نگاهشان می داشت تا ایمانشان را انکار نکنند و با
اقتدار بایستند و این نه تنها زنده بودن عیسای مسیح است بلکه این امید و اطمینانی
است که آنها در همان زنده بودن به شباهت و صورت و بدن عیسی مسیح در شخصیتشان
پدیدار شد و این اصل بزرگی است که حاصل تعلیمات عیسی مسیح در این چهل روز بود.
در ضمن شاگردان سه سال و نیم او را دیده وبا او زندگی کرده
بودند و او را انسانی می شناختند که خسته می شد، ضعف داشت، گرسنه می شد و... زیرا
او باید طعم محدودیتهای ما را می چشید. اما پس از قیام عیسی از مرگ شاگردان اورا
به یک شکل دیگر می دیدند.
شاگردان در آن سه سال ونیم برداشت هایی از خداوندمان عیسای
مسیح پیداکرده بودند که کاملا سطحی و انسانی بود و بارها عیسی مسیح مجبور بود
افکار آنها را اصلاح کند و این چهل روز فرصتی بود برای ایجاد این اصلاح و تغییر در
شاگردان .
پطروس نمونه بسیار خوبی از چنین برداشت های انسانی از شخصیت
قیام یافته عیسی مسیح است که به مسیح گفت: "حاشا که تو مصلوب شوی" و
عیسی مسیح در جواب او گفت:" دور شو از من ای شیطان" چون برداشت تو
انسانی است ودر نقشه من نیست.
یکی از دلایل دیگرعیسی برای چهل روز ماندن بر روی زمین
برداشت های انسانی بود که شاگردان از آمدن و پیام مسیح داشتند و به همین دلیل بود
که آنها نتوانستند در باغ جتسیمانی در برابر جفا
و در کنار خداوندشان بایستند.
ثمره برداشت های سطحی شاگردان در همان شب مشخص شد وهمه آنها
وادار به فرار شدند ولی در واقع فردای آن روز صلیب عیسی مسیح شاگردان را خرد کرد.
آنها فهمیدند در مدت سه سال ونیم همراهی با خداوندشان نه مسیح را شناخته اند ونه
نقشه او را فهمیده اند.
در این چهل روز شاگردان باید جمع آوری می شدند و بین آنان
همبستگی ایجاد می شد و اصلاحاتی در برخی امور آنان انجام می شد تا ظرفی نو ساخته
شود.
آنچه مسلم است در این چهل روز شاگردان طوری مسیح را شناختند
که د رطول سه سال ونیم هرگز نشناخته بودند.
اما براستی در آن چهل روز چه اتفاقات برجسته ای بین عیسی و
شاگردان رخ داد که پطروسی که شب دستگیری
عیسی آنقدر ترسیده بود که خداوند خود را انکار کرد، چهل روز بعد چنان دلیر شد که در روز پنطیکاست
دیگر محدودیتی نداشت و تبدیل به غول ایمان
گردید؟
براستی در آن چهل روز و ده روزی که بعد از آن در دعا بودند او
چگونه ازاسارت شک ها و ترسهای خود رها شد؟
یکی ازدیگر مسایلی که عیسای مسیح در این دوره باید برای
شاگردان جا می انداخت پادشاهی خداوند بود و شاگردان با این نقطه ی عطف می توانستند
وارد عهدجدید شوند. پادشاهی خدا از تعالیم عیسی بود و اولین موعظه عیسای مسیح در
این باره بود که گفت:" توبه کنید که پادشاهی آسمان نزدیک است." و حالا
هم که در شرف صعود است به شاگردان می گوید تمام نقشه های خدا در برقرار کردن،
استقرار و به ظهور آوردن این پادشاهی است. شاگردان در کتاب اعمال رسولان از او
سوال می کنند چه زمانی پادشاهی را به اسرائیل برمی گردانی؟ عیسی مسیح جواب داد: بر
شما معلوم نخواهد شد که چه زمانی انجام می شود زیرا زمانها در دست پدر است ولی شما
در اورشلیم منتظر وعده پدر که همان روح القدس است باشید که بعد از آمدن او به شما
قدرت خواهد داد که شاهدان من باشید."
یکی دیگر از کارهایی که عیسای مسیح در این چهل روز باید
برای شاگردان انجام داد باز کردن و تفهیم کامل عهدعتیق بود زیرا درک کامل عهدجدید
درفهم درست عهدعتیق است. امروزه نیز ما مسیحیان با عهد عتیق و درک آن مشکل داریم
وفقط به عهدجدید بسنده می کنیم ولی واقعیت این است که بادرک عهدعتیق به عظمت
عهدجدید پی می بریم. این ضروری است برای هر مسیحی که با فهم عهدعتیق به نقشه و
دعوت خدا پی ببرد.
در نتیجه این مساله مهمی بود که عیسی مسیح در این چهل روز
کامل عهدعتیق را برای شاگردان باز کند چون آنان با اینکه یهودی بودند ولی هیچ
شناختی از واقعیت عهدعتیق نداشتند. این موضوع در داستان جاده عموآس بخوبی دیده می شود. چنانچه
در لوقا 24: 25 می خوانیم : زمانیکه عیسی
مسیح به دو شاگردی که از اورشلیم به "عموآس"سفر می کردند رسید اینطور
گفت:" ای بی فهمان و سست دلان از ایمان آوردن به آنچه انبیا گفته اند."
یعنی آنها با اینکه یهودی بودند و عهدعتیق را داشتند ولی فهم روحانی درست نداشتند
و نمی دانستند که چرا نوشته شد و نقشه و هدف خدا ازعهد عتیق چه چیزی بود.
دلیل دیگری که عیسای مسیح بعد از قیام بلافاصله به آسمان
صعود نکرد و آمدن روح القدس هفت هفته به تاخیرافتاد؛ وقفه ای بود که باید بین
عهدعتیق و عهدجدید پدید می آمد زیرا در مدت این چهل روز باید بین دوعهد فاصله می افتاد
که مبادا چیزی از عهد عتیق وارد عهدجدید شود و به همین دلیل عیسی مسیح بعد از قیام
از مردگان به آسمان نرفت زیرا ممکن بود که افکار عهدعتیقی شاگردانِ او سرجای خود
باشد، پس این کار عیسی بود که در این چهل روز با یاد دادن عهدعتیق آنان را از
اسارت در افکار کهنه وتعصبی و نژادی بودن بیرون آورد . او با شرح دادن کتابها در
آن چهل روز آنها را از اسارت در افکارکهنه ای که داشتند، آزاد ساخت.
عیسی گفت که شراب نو را در مشک کهنه نمی ریزند پس شاگردان
باید مشک جدید می شدند آنها نمی توانستند مشک قدیمی باشند و عهد جدید در یک مشک
یهودی قدیمی ریخته شود. نمی توانستند ظرفی باشند که به عهدعتیق اتصال داشته باشند
. با توجه به اینکه شاگردان مسیح همگی یهودی بودند می بایست در این مدت دستورات و
خرافات و افکاری که شاگردان از عهدعتیق با خود داشتند از میان خود برمی داشتند و
برای یک حرکت و دید جدید آماده شوند .
برخلاف برداشت ما از عهدجدید؛ این عهد از کتاب اعمال رسولان
باب 2 شروع می شود. تولد کلیسا و شروع کار کلیسا، آغاز عهدجدید است. چهار انجیلی
که درشروع کتاب مقدس داریم پل ارتباطی بین
عهدعتیق و عهدجدید است.
در این انجیل ها ما
خداوند را می بینیم که چگونه درهای عهدعتیق را یک به یک بسته و آنرا به اتمام می
رساند و هیچ چیز را باقی نگذاشت که طبق پیشگویی و انتظارات شریعت باید انجام می شد
وسپس اصول عهدجدید را پایه گذاری می کند. عهدعتیق باید تمام می شد. عیسی مسیح قبل از مرگ بر روی صلیب گفت:" تمام
شد." یکی از منظورهای او از" تمام شد" این بود که هیچ چیزی از
عهدعتیق نمی تواند عبور کند و به عهد جدید پا بگذارد.
او بر روی صلیب با اینکه از نظرانسانی نگران مادر ِ
خود بود ولی مریم را که تنها اتصال او با یهودیت و نژاد و قوم
بود را نیز به پایان رساند . او مادر خود را به یوحنا سپرد و با این کار گفت،زمانی
که من از مرگ قیام کنم دارای هویت جدیدی هستم و نمی توانم پسر تو باشم بعد از آن
من همگانی شده و مختص به یک قوم و نژاد نیستم.
یکی از کارهای مهمی که عیسی باید در این چهل روز انجام می داد
جمع کردن دوباره شاگردان بود. تمام
شاگردانی که بعد از واقعه باغ جتسیمانی، پخش شده بودند باید دوباره جمع می شدند(
بعد از آمدن سربازان در باغ همه شاگردان او پخش شدند و فرار کردند) این از هم
گسیختگی وعدم اتحاد در بین شاگردان بایستی از بین می رفت و آنها جمع می شدند تا بتوانند
ظرف جدیدی شوند برای شراب جدید. در آن پراکندگی همه خداوند را ترک کردند واین از
ضعف آنها بود که بعد از دستگیری عیسی چون کوزه ای شکسته و در اطراف پخش شدند. ولی
یکی از کارهای عیسی در این چهل روز این بود که تکه های خرد شده را جمع کرده آنها
را در اتحاد با هم بچسباند تا کوزه ی جدیدی شوند و روح القدس بتواند در آنها
بریزد.
خداوند عیسی ابتدا آنها را جمع کرد تا پنطیکاست در جمع
اتفاق بیفتد و بعد از واقعه پنطیکاست می بینم در چندین جا آنها همگی با هم هستند و
این همبستگی بارها تکرار می شود و در هشت باب اول اعمال رسولان می بینیم که کلیساها
در اتحاد کامل هستند. و بعد از آن برای رساندن پیام انجیل باز پراکنده می شوند ولی
این پراکندگی ریشه درست دارد.
پراکندگی که در زمان عیسای مسیح بود هیچ پایه و اساسی
نداشت، دوازده شاگرد این سه سال و نیم با
هم بودند ولی در اتحاد نبودند یهودا خیانت کرد، پطروس انکار کرد و شاگردان هم فرار
کردند ،آنها یکدل نبودند بلکه فقط پیرو مسیح بودند و هر کدام در دل برداشت های خود
را داشتند، زیرا وقتی به باغ جتسیمانی حمله شد هیچ کدام نتوانستند ایستادگی کنند.
پس آن اتحادی که در سه سال ونیم وجود داشت در نهایت پراکندگی بود که محتوا نداشت
ولی بعد از آن هفت هفته با کارو اتحادی که عیسی مسیح در آنها بوجود آورد ، بالاخره
خداوند در چهل روز آنها را بهم چسبانده بود.
در آن چهل روز خدا چنان آنها را مهیا کرد که آماده دریافت
روح القدس شدند. آن ها پراکنده بودند ولی با طرحی که خدا داده بود به هم متصل شدند.
می توان به کتاب اعمال رسولان لقب دیگری داد. می وان به این کتاب گفت : کتاب آزاد
ساختن شاگردان به دست خداوند و پس از آن پراکنده شدن مجدد رسولان و کلیسای خداوند
در دنیا.
قیام عیسی مسیح دروازه آزاد شدن از محدودیت های جسمی است که
ما هم از آن برخوردار شدیم اگر عیسی مسیح بلافاصله به آسمان رفته بود این سوال
برای ما وجود داشت که واقعا او انسان بود؟ آیا او دیگر محدویت های جسم انسانی را
نداشت؟ در حالیکه صبر کرد چهل روز شاگردانش در مراحل مختلف او را ببینند علاوه بر صحبت هایی که با آنان می کرد و
درسهایی که به آنها می داد باید او را در لباس انسان جدید می دیدند که هیچ
محدودیتی نداشت. او از محدودیت ها و اسارت های انسان عادی آزاد شده بود.
این چهل روز در خود
حامل بسیاری وقایع و حقیقت ها می باشد که خداوند به روح القدس اجازه داده آنرا در
کتاب اعمال رسولان و انجیل ها وارد کند تا
ما از آنها استفاده کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر