۱۳۹۳ آذر ۱, شنبه

آیا مسیحیان ایمان کورکورانه دارند؟



نویسنده : مهران پورپشنگ

مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که مسیحیت منطقی نیست. آن ها معتقدند که آنچه را با عقل خود درک کنند، قابل پذیرش است. اتهام تندی که به مسیحیان وارد می کنند، این است:»شما مسیحیان ایمان تان کورکورانه است». از نظر آنان مسیحی شدن یعنی زیر پا گذاشتن عقل و منطق. آیا ادعای مخالفان صحیح است؟

یک. تردیدی نیست که کارایی عقل در زندگی فردی و جمعی را نمی توان انکار کرد. اما عقل دارای محدودیت هایی است. گاهی عقل در انتخاب و تصمیم گیری اشتباه می کند. اشتباهات عقل حتی قادر است فاجعه به بار آورد.

دو. عقل نمی تواند آینده را مشاهده و پیشگویی کند. آنچه را که عقل امروز ادراک می کند، می پذیرد و آنچه قابل مشاهده نیست رد می کند. مثلا دویست سال قبل اگر کسی از تلفن و چراغ برق سخن می گفت، مردم او را دیوانه می پنداشتند. این همان واکنشی بود که ادیسون و گراهام بل قبل از اختراعات خود با آن مواجه شدند. هیچکس باور نمی کرد. علت این شک و ناباوری مردم آن روزگار این است که برای عقل محدود انسان خیلی چیزها محال است. حتی تا همین بیست یا سی سال قبل، بحث درباره اینترنت، وب سایت و شبکه اجتماعی فیس بوک غیر عقلانی بود. زمانی انیشتین با ارائه فرضیه نسبیت تایید کرد که عالم هستی ثابت و ازلی است. اما کشفیات ادوین هابل خلاف دیدگاه انیشتین را ثابت کرد. انیشتین به شدت محزون و ناراحت شد، اما عاقبت پذیرفت که فرضیه نسبیت علمی نیست. امروز دانشمندان معتقدند که جهان دارای آغازی بوده است. ولتر، متفکر فرانسوی قبل از مرگ خود پیشگویی کرد که مسیحیت تا قرن نوزدهم از عرصه روزگار رخت خواهد بست. به شهادت تاریخ، پنجاه سال بعد از مرگ او، خانه و دستگاه چاپ ولتر در اختیار انجمن کتاب مقدس قرار گرفت! ولتر هرگز آینده را نمی دید که شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی وقایع کتاب مقدس را تایید می کنند (امروزه مخالفان ملحد ایرانی مسیحیت در جایگاه ولتر هستند. دلیل آن، نبود کتاب های باستان شناسی کتاب مقدس به زبان فارسی است). هم چنین ولتر نمی دانست در قرون بیستم و بیست و یکم، مقصد اکثر مهاجران کشورهایی است که اکثریت جمعیت آن را مسیحیان تشکیل می دهند. او اطلاع نداشت که در آینده هیچکس به کوبا و کره شمالی که دولتمردانش برای افکار ولتر احترام قائل هستند، مهاجرت نمی کند.

سه. گاهی عقل، دلایل منطقی و قانع کننده را نمی پذیرد. برتراند راسل، ملحد انگلیسی، در کتاب خود تحت عنوان «چرا مسیحی نیستم» چنین اظهار نظر کرد که از دیدگاه تاریخی، مسیح هرگز وجود نداشته است. راسل هرگز به خود اجازه نداد تا شواهد تاریخی از جمله گزارش های امپراطوری روم و مورخان رومی، یونانی و یهودی در قرن اول میلادی را بررسی کند. او با این اظهار نظر خود نشان داد که درس تاریخش را خوب فرا نگرفته یا نمی خواهد تاریخ او را قانع کند. با خواندن کتاب راسل، خواننده به شک می افتد که آیا او اصلا به کتاب مقدس نگاهی انداخته یا نه. وقتی مخالفان با پاسخ های منطقی ایمانداران مسیحی روبرو می شوند، واکنش منفی نشان می دهند یا موضوع بحث را عوض می کنند. دلیل آن کاملا واضح است: مشکل آن ها عقلانی نیست، بلکه ارادی است. آن ها نمی خواهند به دلایل جهل و نادانی، اعتقادات مذهبی یا فلسفی و حتی دیدگاه های غیر اخلاقی، نگرش مسیحیت را بپذیرند.

چهار. کسی که ادعا می کند خدایی نیست، باید یقین داشته باشد که اعتقادش درست است. هم چنین باید ادعا کند که دانای کل است و همه چیز را می داند، زیرا این امکان همیشه هست که خارج از آگاهی و دانش او، خدایی وجود داشته باشد. با توجه به این واقعیت که اکثر مردم معتقدند که فقط بخش کوچکی از دانش عالم هستی را دارا می باشند، احتمال وجود خدا خارج از دانش شخصی بسیار بالا است. آنچه مهم است فقط اندیشه وجود خدا نیست. خدا باید وجودی واقعی باشد که عملا قادر است تحولی اساسی در درون فرد ایجاد کند.

پنج. وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان «ایمانی کورکورانه» نبود، بلکه ایمانی «منطبق بر عقل و مطلق». شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. جاش مک داول که زمانی مخالف سرسخت مسیحیت بود، چنین شهادت می دهد:»در مورد خودم باید بگویم پذیرش مسیحیت به هیچ وجه «جهشی در تاریکی نبود بلکه بر عکس، «گامی بود به سمت روشنایی».

تمام شواهد و قرائن موجود و دلایل تاریخی مربوط به کتاب مقدس و ادعاهای مسیح را که در اختیار داشتم، خوب سنجیدم و سبک و سنگین کردم. عاقبت کفه ترازو به نفع اعتقاد به مسیح به عنوان پسر خدا و قیامت او از مردگان، سنگین تر شد. شواهد و قرائن موجود چنان به حقانیت ایمان مسیحی گواهی می داد که با پذیرش مسیح به عنوان خداوند خود، نه «جهشی در تاریکی» بلکه «گامی به سوی روشنایی» برداشتم. اگر به داشتن «ایمانی کورکورانه» قانع بودم، عیسی مسیح را رد می کردم و به تمام دلایل و شواهد موجود نیز پشت می نمودم».

جاش مک داول در زمانی که اعتقاد به وجود خدا نداشت و کتاب مقدس را سراسر دروغ و افسانه می پنداشت، کوشید تا با جمع آوری شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی، اعتبار مسیحیت را زیر سئوال ببرد. اماپس از تحقیقات به شدت سرخورده و محزون شد. او فهمید که دیدگاهش کاملا غلط از آب درآمد. در این هنگام بود که خدا با قلب او سخن گفت. امروز او نه فقط کشیش است، بلکه نتایج همان تحقیقات خود را در خدمت دفاعیات مسیحی قرار داد. مسیح فرمود:»حقیقت را خواهید شناخت(نه این که از آن غافل خواهید ماند) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل هشتم آیه سی و دوم). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را «تجربه» کنید. پولس رسول فرمود:»می دانم به که ایمان آوردم» (دوم تیموتاوس فصل اول آیه دوازدهم). ایمان همانا اطمینان دل است بر اساس شواهد و قرائن کافی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر