۱۳۹۴ تیر ۱۴, یکشنبه

صخره زندگی من



نوشته شده تسط: ندا عطایی

نویسنده ای سوئدی به نام (Björn Berglund) علاقه خاصی به کار با گلها دارد. مخصوصا گلهای وحشی، که بین کوه ها و خارج از محیط های زیست و خلوت رشد می کنند. این شخص برای کار بر روی گلهایی با این ویژگی، معمولا به جاهایی که خارج از سکنه باشد سفر می کند.
یکبار با قایق راهی جزیره ای می شود که وقتی به آنجا می رسد زمین وسیعی از گلهای آبی می بیند تعداد این گلها آنقدر زیاد بود که آن قسمت زمین کاملا آبی رنگ به نظر می آمد. او می گوید:" این گلها در زمین های عادی و گلخانه ها امکان رشد ندارند، آنها جاهایی یافت می شوند که در زمینش اتفاق خاصی افتاده باشد که دراثر آن سنگها حرکت کند و شیارهایی ایجاد شود و زمان رویش بعد از تخریب زمین است که این گلها با جسارت بسیاری شروع به رشد می کنند."
بعد از خواندن کتاب، این فکر به سراغ انسان می آید که چنین اتفاقی در زندگی انسانها نیز روی می دهد.
این داستان با اتفاقی که برای پطروس افتاد مصداق پیدا می کند . شبی که عیسی را دستگیر کردند، عیسی به دلیل ترس سه بار عیسی را انکار کرد ولی وقتی صدای خروس را شنید یاد پیشگویی عیسی افتاد که گفت:" همین امشب پیش از آنکه خروس بخواند تو سه بار مرا انکار خواهی کرد." (متی26: 34) با یادآوری این سخن چیزی درون پطروس شکست و زارزار گریست. چگونه ممکن است کسی را که عیسی بعنوان صخره انتخاب می کند در اولین بحران بترسد و اینگونه خرد شود؟ آیا زمانیکه عیسی این لقب را به او می داد ضعف درونی پطروس را ندید؟
عیسی بر همه چیز واقف و آگاه است او کیفیت پطروس را می بیند که نسبت به دیگر شاگردان بهترین است او می داند که این صخره باید بیفتد، خرد شود و سپس کلیسا بر او بنا گردد. زمانیکه این صخره خرد شد، گلهای آبی زندگی او در روز پنطیکاست شکفت، و او توانست با جسارت تمام مقابل هزاران نفر، با قدرت روح خدا چنان با جدیت از خداوندی عیسی و نجاتی که بوسیله او حاصل می شود، سخن بگوید که سه هزار نفر قلبهایشان لمس شده، توبه نموده و ایمان آوردند. پطروس به خود بسیاراعتماد داشت چون عیسی به او لقب صخره را داده بود. پطرس فکر می کرد این عنوان به او داده شده، چون انسانی قوی است تا اینکه اعتماد به نفس او شکسته شد.
امروزه زندگی ما انسانها آبستن حوادث بسیار است که با چشمی بینا و گوشی شنوا پیام خداوند را در آنها می توانیم درک کنیم. هنگامیکه ما به اعتمادهای مالی و شغلی و خانوادگی خود مغرور می شویم با حرکتی یا تحولی همه آنها فرو می ریزند و صخره زیر پایمان خرد می شود در همین موقع تصورات ما از "منم"  آوار می گردد و اعتماد ما به خودمان مثل همان صخره می شکند در این موقع متوجه می شویم یک مرکزیت دیگر غیر از خود نیاز داریم که بتواند شیارهای به وجود آمده را با بذری که خودش می کارد، پر کند و دریایی از گل های زیبای خداوندی به ما هدیه دهد.
اتفاقات زندگی ما هیچ کدام از دید خدا پنهان نیست و همه چیز جزء نقشه خود اوست. هنگامیکه عیسی بر روی صلیب رنج کشید و جان داد (عبرانیان10: 19) زلزله ای شدید رخ داد و برای دنیایی که در حال نابودی بود شیارهایی پدید آمد که همانا سه روز مرگ عیسی مسیح بود. اما خدا خواست که در آن رویداد یک ابدیت ایجاد کند و با رستاخیز عیسی چیزی که برای ما رویاند با قدرت روح القدس، پر کردن خلاءهایی است که بعد ازنجات در خود هنوز می دیدیم .

ما ایمانداران انسانهای خوش شانسی هستیم که نزد خداوند یک کاهن اعظم داریم که قبلا تمام سختی را کشیده است پس دل محکم داریم و باشجاعت زندگی خود را به او بسپاریم یعنی به "قدرت نام عیسی" زیرا این، همانا زیباترین گلی است که تمام کاستی های زندگی را می پوشاند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر