۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه

چرا توما شک کرد؟




نوشته شده توسط: ندا عطایی

هنگامیکه عیسی مسیح از مردگان رستاخیز نمود، عصر همان روز خود را به شاگردان نمایان ساخت ، "توما" معروف به "دوقلو" یکی از دوازده شاگرد مسیح بود که آن شب در جمع حضور نداشت. وقتی به او گفتند که خداوند را دیده اند ، جواب داد:" تا خودم زخم میخهای صلیب را در دستهای او نبینم و انگشتانم را در آنها نگذارم و به پهلوی زخمی اش دست نزنم، باور نمی کنم که او زنده شده است." (یوحنا20: 24)

با شنیدن صحبت توما چه به ذهنتان می آید؟ آیا توما می خواست که مطمین باشد؛ کورکورانه و به صرف اینکه دوستانش چیزی گفته اند ، حرف آنها را باور نکند و با چشمان خود ببیند؟ ولی واقعیت این است که تومای شکاک مردی، با ذهن محدود است که محدودیت ذهنی ما انسانها را یادآوری می کند. اوگفت " تا انگشت بر زخمهای او نگذارم باورنمی کنم". این نشانگر این است که انسان با ذهن محدود هرگز نمی تواند باور داشته باشد انسانی خارج از محدودیت های زمان و مکان وجود داشته باشد. از آنجایی که عیسی مسیح صد در صد انسان و صد در صد خدا بود، در بُعد انسانی تا قبل از مرگ او؛ این مساله صحت داشت، او در تمام زندگی زمینی خود بیشتر از چند صد متر بیشتر نتوانسته بود جابجا شود ولی هنگامیکه بر مرگ پیروز گشت از ابعاد زمان و مکان خارج شد، عصر روز رستاخیز در جاده عموآس خود را بر دو شاگرد نمایان ساخت و هنگامیکه آن دو با عجله خود را به اورشلیم رساندند تا خبر زنده شدن عیسی مسیح را به دیگر شاگردان بدهند ، عیسی خود بر آنان ظاهر شده بود، این بدان معناست که او بدون محدودیت زمان و مکان در حرکت بود که از توان انسان خارج می باشد.

ممکن است از نظر ما ، توما انسان احمقی جلوه کند که وقتی به اومی گویند خداوندمان  زنده شده است ، باز هم شک می کند ، او که آن همه معجزه دیده بود،با عیسی راه رفته بود، زندگی کرده بود، ولی واقعیت تلخ اینجاست که توما نمایندۀ ما انسانهای امروزی  می باشد. خدا هر روز در زندگی های ما کار میکند ، دست ما را گرفته و از سختی ها عبور می دهد ولی با رسیدن به اولین بحران زندگی او را زیر سوال می بریم که خدایا اگر هستی خودت را به من نشان بده. "توما" می گوید :" تا خود زخم میخهای صلیب را بر دستهای او نبینم.." او حتی به یک دست هم بسنده نمی کند و می خواهد که دو دست را ببیند، ذهن توما بیشتر از آن چیزی که تصور می شود ، بسته بود. با وجود اینکه دوستانش به او بشارت می دهند باز نمی شنود، همانند انسانهای امروز که بشارت و خبر خوش را می شنوند ولی حرکت نمی کنند چون ذهن های بسته ای دارند ، شما برای انسانی مثل توما مدام بشارت داده و موعظه کنید در آخر می گوید تا خودم نبینم باور نمی کنم.   توما شک می کند چون در ذهن محدود خود تنها یک راه حل و یک پایان می بیند وهنگامیکه انسان درگیر این محدودیت می شود ایمان او نیز دستخوش تغییر می گردد.

درست هشت روز بعد، هنگامیکه شاگردان دور هم جمع شده بودند و توما نیز بین آنان حضور داشت ، بازهم درها بسته بود که ناگهان عیسی را دیدند که در میانشان ایستاد و سلام کرد.(یوحنا20: 26).  " توما " در فکر خود گمان می کرد که اگر عیسی مسیح زنده شده باشد باید همان مرد نجار و استاد قبل باشد که قیامی همانند ایلعازر داشته است، عیسی از در وارد نشد تا " توماها " به محدودیت فکری خود پی برده و بفهمند که بااین ذهن محدود نمی توانند به نقشۀ عظیم خدا پی ببرند.

عیسی به توما گفت:" دست به پهلویم بزن و بیش از این بی ایمان نباش. ایمان داشته باش." (یوحنا20: 27) منظور عیسی از بی ایمان نباش این است که نامحدود نباش. وقتی ما ادعا می کنیم که ایماندار هستیم به این معنا نیست که از مذهب خارج شده و یک ایدئولوژی و باور جدید را قبول کرده ایم، ایماندار باید باور داشته باشد که در محدودیت دیگر قرار ندارد و در روح قادر به درک چیزهایی بیشتر از ذهن می باشد. باید به این نتیجه برسد که مسایل را نمی تواند با فکر محدود خود بسنجد، مسیحیت یک جهش فکری نیست بلکه روبرو شدن با اقیانوس ناممکن ها می باشد. توما با دیدن این صحنه به زمین افتاده به خداوندی عیسی اعتراف می کند.

مسلما ایمانی که آن لحظه " توما" به آن می رسد، ایمانی ناب و خالص می باشد، ما در کلام بیشتر به این آیه تاکید می کنیم که مسیح می گوید من بر در ایستاده ، می کوبم هر کس در را باز کند من وارد می شوم؛ ولی من از خدا تقاضا می کنم از دیوار زندگی انسانها ، وارد شو، از جاییکه انتظار ندارند .

زندگی در این دنیا مشکلات و سختی های خاص خود را دارد ولی این مهم نیست که تا امروز چه روشی برای حل آنها در پیش گرفته اید ، مهم این است که بعنوان ایماندار چه کسی را ملاقات کرده اید ، ایمان به خداوندی عیسی مسیح محدودیت های روحی ما را از بین می برد ما انسانهای آزادی هستیم که به بهایی گزاف خریده شده ایم . پس با افتخار به زانو افتاده و می گوییم :" ای خداوند من ، ای خدای من ."



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر